مهریور

ساخت وبلاگ

از اون روزی میترسم که                                                                                                                   بدونم داری دروغ میگی                                                                                                                                                                               بگم جون من راست میگی؟بگی آره... :) مهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 3 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 18:21

سال ها و شاید قرن هاست که مرگ آن گوشه نشسته است و نگاهمان می کند.و گاهی حضورش را با مرگ یک عزیز به یادمان می آورد.و گاهی با مرگ هزاران نفر در گوشمان فریاد می زند.امسال آنقدر مرده ایم که نیازی به گفتن مهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 51 تاريخ : شنبه 2 فروردين 1399 ساعت: 15:06

میدونی؟شبا تنهایی آدم خیلی بزرگتره...به خصوص اگه نتونی از مدام چک کردن تلگرامت جلوگیری کنی...یا همش به این و اون پیام ندی‌...به امید اینکه یه نفر آنلاین شه‌...شبا نباید از این کارا کرد...با این کارا ف مهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 13 بهمن 1398 ساعت: 2:56

چیزی بگو بگذار تا هم‌صحبتت باشملختی حریف لحظه‌های غربتت باشمای سهمت از بار امانت هرچه سنگین‌تربگذار تا من هم شریک قسمتت باشمتاب آوری تا آسمان روی دوشت رامن هم ستونی در کنار قامتت باشماز گوشه‌ای راهی ن مهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 185 تاريخ : شنبه 20 مهر 1398 ساعت: 9:41

بیا فکر کنیم حال هردویمان خوب است

مثلا من جایی امن

در آغوشت 

پناه گرفته ام

و مثلا تو

دیگر احساس تنهایی نمیکنی...

دست من را هم گرفته ای که گم نشوم

آخر تو می دانی که من چقدر میترسم...

مهریور...
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 37 تاريخ : شنبه 20 مهر 1398 ساعت: 9:41

به هرکس پناه آوردم،پاسخم بی محلی غریبی بود که گاهی باعث می شد فکر کنم مرده ام و حالا این روح سرگردانم است که به آنها التماس میکند.فکر کردم شاید اصلا مرا نمی بینند.فکر کردم شاید...تپش قلبم شدیدتر شد.انگار میخواست به من یادآوری کند که هنوز می تپد.من هنوز زنده ام.فقط فراموش شده ام.همین...مشکل بزرگی که نیست.من فقط در دل اطرافیانم مرده ام.اتفاق خاصی نیفتاده.فقط مرا از یاد برده اند...

مهریور...
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 2 بهمن 1397 ساعت: 8:26

من بهت تکیه کرده بودم.تو رفتی.من زمین خوردم.و هنوز نتونستم بلند شم.میدونی چرا؟چون بعد تو دیگه هیچکس نبود که دستمو بگیره و از زمین بلندم کنه.هیچکس...من همونطور موندم.میتونستم بلند شم.ولی نه.دیگه امیدی نداشتم.دیگه برام فرقی نداشت.غرورم...غروری که خورد شده بود.هرکس اومد پا گذاشت روش و رفت.درد داشت.ولی صدام درنیومد.فدای سرشون.ولی تو کاری کردی که من به این روز بیفتم.هنوزم دوست دارم.ولی نبخشیدمت...هیچوقت نمیبخشم.من که هیچوقت زورم بهت نمیرسه.ولی خدا...خدا راحت نمیگذره...

مهریور...
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 2 بهمن 1397 ساعت: 8:26

کاش الان یکی بود که باهاش حرف بزنم
بغلش گریه کنم
آروم شم...
کاش الان یکی بود...
یکی بود که میتونستم بهش بگم چقد حالم بده
کاش یکی بود
کاش...

مهریور...
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 50 تاريخ : جمعه 14 دی 1397 ساعت: 16:08

الان کجاست؟ چیکار میکنه؟ چی میشد اگه کنارم میموند؟ دلم براش تنگ شده... دلم برا صداش تنگ شده... برا حرف زدنش... برا مهربونیش... برا خنده هاش... خنده هاش...   هنوزم   صدای خنده هاشو میشنوم. هنوزم شبا باهاش مهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 39 تاريخ : جمعه 14 دی 1397 ساعت: 16:08

من می توانم 

روزی هزاربار

بمیرم و زنده شوم در نبودنت

اما

تو خسته نمی شوی

از برنگشتن؟

+ نوشته شده در  جمعه هفتم مهر ۱۳۹۶ساعت 20:47  توسط مطهره جعفری  | 
مهریور...
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : هزاربار, نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 20:50